۱۳۸۷ شهریور ۳, یکشنبه

حرف کهنه

چند روزی بود می خواستم یه پست جدید آپ کنم. در مورد خودم در مورد قول هایی که دادم و عمل نکردم در مورد آرزوهایی که هیچ وقت دنبال نکردم در مورد کارهایی که شب تصمیم گرفتم انجام بدم و صبح فراموششون کردم در مورد همه ی چیزایی که تو مخم می چرخن و تاب می خورن.
می خواستم در مورد گذشته بنویسم و در مورد آینده حالام که دارم اینو می نویسم بازم دو دلم، تو شکم نمی دونم بنویسم یا نه، ولی یه چیزو می دونم اونم اینه که نمی دونم حالا اینکه چی رو نمی دونم بماند.
____________________

ِپی نوشت: بعضی از دوستان با خوندن این بلاگ هی گیر می دن که چرا اینقدر افسرده ای! می خواستم بگم اینا افسردگی نیست اینا دل مشغولیه اگه افسرده بودم نمی نوشتم.
گفتم که جمعی از نگرانی بیرون بیان برید خوش باشید.

هیچ نظری موجود نیست: