۱۳۹۱ آذر ۳۰, پنجشنبه

یلدا یلدا یلدا

این شاید تنها پستی باشد برای ثبت در تاریخ، تاریخ زندگی من، برای اینکه 20 سال دیگر سراغیش بیایم، راضی باشم یا پشیمان.
امشب شب یلدا است، خنده‌دار است، مسخره است، نه هیچکدام نیست، تنها شبی طولانی است شبی که ممکن است سالها به درازا انجامد یا در کمتر از 3 ماه روز شود روزی گرم یا روزی سرد هرکدام که باشد روزی خواهد بود سخت از جان کندنی که هیچگاه نکّنده‌ام.
خبر چند روز پیش آمد ولی من هیچ نمیدانم که در کجای این مسیر هستم، از شدت استرس، نگرانی و فکر دائم مغزم در سرم تاب میخورد و من و افکارم در نبردی پیاپی، این روز را طولانی مدت به انتظار نشستم ولی کاش کاش کاش، کاش ساده‌ترک از این بود، این داستانی است که تخم نفرت می‌کارد.
هذیان مینویسم، همآنند آنچه در مغزم می‌گذرد، شاید که فردا روشن باشد.  

هیچ نظری موجود نیست: