از موقعی که چشمات رو باز میکنی به خودت میگی اشکالی نداره، درست میشه، درست میشه، اون صدای لعنتی توی کلهات هی تکرار میکنه، تکرار میکنه، تکرار یه جوری ناخن میکشه از توی سرت به جمجمهات که میخوای خفهاش کنی ولی نمیتونی، بعد به خودت میگی اشکال نداره، طوری نیست، درست میشه، آخ چی میشه اگه درست بشه، ولی مگه میشه؟
هی لنگ و لگد بیخود میزنی، شده مثل باتلاق. میدونی لگد زدن، بیشتر میکشه پایین، ولی همچین ترسیدی که مغزت فقط پیغام غلط میفرسته، هی لنگ و لگد، هی بیشتر بوی گند تو دماغت، آخرش چی؟ بیدار میشی، صدای لعنتی داره تکرار میکنه، درست میشه، درست میشه.
تا یه جایی آدم میدونه که درست میشه، از یه جایی به بعد پیغام غلطِ که مغزت میفرسته. صدای لعنتی خفه شو.
درست میشه، درست میشه، درست میشه، درست ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر