۱۳۸۷ مهر ۲۴, چهارشنبه

آخر مهر و بوي پاييز

امروز الكي خوشم نمي دونم چرا با اينكه چند روزه بيكارمو براي يه تصميم مهم هي امروزو فردا مي كنم بازم خوشحالم همين طوري الكي. مثل كسي كه هميشه مريضه حالا يك روز سره حاله فكر مي كنه مي تونه بره تو خيابون تا ون سره دنيا رو يه نفس بدوه.
حالا تو اين اوضاع قاطي پاطي ذهني شدم استاد بزرگ رفتم تو چندتا بلاگ كامنت گذاشتم نظر دادم و سوال پرسيدم و خلاصه كلي گند بالا آوردم، خدا به داد برسه.
نمي دونم چرا كارامو هي عقب مي ندازم كلي كاراي نيمه تموم دارم ولي هي امروز فردا مي كنم بديش اينه كه دررو هم نداره بلا خره بايد تصميم رو بگيرم بد جوري گير كردم دارم تو باتلاقي كه خودم ساختم غرق مي شم ولي باز خوشحالم دوباره خدا به داد برسه!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

تو فیزیک می خونی؟