۱۳۸۷ بهمن ۲۶, شنبه

تنهایی

امشب دوباره تو خودمم دوباره تنهام انگار همه روزهای قدیمی داره دوباره تکرار می شه ولی اشکالی نداره ما که قرار نیست کم بیاریم بعنی دیگه از این بدتر نمی شه کم چی بیاریم؟
دارم تلاش می کنم که متفاوت باشم که اخلاقایی رو که فکر می کنم خوب نیستن بریزم دور اما سخته.
از وقتی خانوم معلم رفته احساس می کنم قریحم خشکیده دیگه نمی تونم مثل قدیما راحت بنویسم.
می خوام کتاب بخونم.

هیچ نظری موجود نیست: